روابط انسانی، از احترام تا استثمار


از هنرعشق ورزیدن: اریک فروم


اگر *جزء سوم عشق* یعنی *احترام* وجود نداشته باشد، احساس مسئولیت به آسانی به سلطه‌جویی و میل به تملک دیگری سقوط می‌کند

منظور از احترام، ترس و وحشت نیست، بلکه توانایی درک طرف مقابل ، آن چنان که وی هست، و آگاهی از فردیت بی‌همتای او.

احترام یعنی علاقه به این مطلب که دیگری، آن‌طور که هست، باید رشد کند و شکوفا شود.
بدین ترتیب، ...
در آنجا که احترام هست، استثمار وجود ندارد.

من می‌خواهم "معشوقم" برای خودش و در راه خودش پرورش یابد و شکوفا شود، نه برای پاسداری من.

اگر من شخصی را دوست دارم، با او آن چنان که هست، نه مانند چیزی برای استفاده خودم یا آنچه احتیاجات من طلب می‌کند رفتار و احساس وحدت می‌کنم.

احترام آنگاه میسر است که من به استقلال رسیده باشم یعنی آنگاه که بتوانم روی پای خود بایستم و بی‌مدد عصا راه بروم، آنگاه که مجبور نباشم دیگران را تحت تسلط خود در بیاورم یا استثمارشان کنم.

"احترام" تنها بر پایه "آزادی" بنا می‌شود.

به مصداق یک سرود فرانسوی؛
"عشق" فرزند "آزادی" است، نه از آن "سلطه‌جویی".